دی دی..
داشتم تو آشپزخونه ظرف میشستم.. مثل همیشه اومدی به پاهام دست گرفتی و پاشدی.. تو اون چشای نازو معصومت نیگا کردم و بهت لبخند زدم و.. دامنمو گرفتیو تکون دادی و گفتی :"دی دی".. نمیدونی چقد جا خوردم از این کلمت! بدون اینکه شیر آّبو ببندم ,بغلت کردم و رو سینم فشارت دادم و غرق در بوست کردم.. همینطوری به لباسم چنگ میزدیو میگفتی"دی دی"! ای خدا عشق این زبون کوچولوتم که امروز بهم میگفت:"مانی". ستایش نمیدونی چه جیملی شدی دخترم. چند روزیه,وقتی شیر میخوری دقیق تر بهت نیگا میکنم.آخه شال دیگه همین موقع باید از شیر بگیرمت. خیلی سخته.آخه چطوری؟من با شیر خوردن تو آرامش پیدا میکنم. نمیتونم تصور کنم که تو دیگه شیر نخوری و وابستگیت به من کم ب...
نویسنده :
مامان مریم-بابا حجت
2:34