ستایش عسلیستایش عسلی، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

زندگی مامان و بابا:ستایش عروسک

دعا..

    دردونه ی من تا امروز 7ماه  است که هم نفسیم...وچه لذتی دارد یکی بودن با ثمره عشق و وجودم امروز میخواهم باهم دعا کنیم...برای همه...اخرین روز سال ۸۹ برای سلامتی امام زمان و ظهورشون انشالا که نگهدارت باشه سلامتی وطول عمرو روزی بابرکت برای همه کسایی که دوسشون داریم و دوستمون دارن مخصوصا مامانی و باباجون که خیلی برامون زحمت کشیدن قربونشون برم برای خوشبختی و عاقبت بخیر شدن همه دختر وپسرها مخصوصا عمه ها و خاله ها..عموها و دایی ها برای خوشبختی خانواده ۳نفریمان من و تو و بابایی برای براورده شدنه همه ارزوی کسایی که بهم التماس دعا گفتن ومن بر...
7 آذر 1390

بدون عنوان

اولین لباس.. سلام دخمل ناز مامان .امروز خوبی می دونم چون خیلی فضولی کردی .همش تو شیکمم ورجه وورجه کردی.امروز من و بابایی رفتیم واست لباس خریدیم .لباسای نازو کوچولو.به رنگ صورتی و آبی.انقد خوشگله.حالا باهاشون ازت عکس می گیریم انشالله وقتی به اومدی تا وقتی بزرگ شدی ببینی. اینا اولین لباسایی که من و بابیی واست خریدیم:   واست پارچه های رنگارنگ خریدم که مامان جون واست بدوزه.مامانی هم(مامان من) واست لباسای خوشکل خریده. این اولین لباسی که مامانی و در کل اولین لباسی که برات خریدیم:   ...
7 آذر 1390

شروع زندگی جدید

این قصه از وقتی شروع شد که من و بابا یی یه فرشته کوچولو خواستیم که زندگیمونو شیرین تر کنه دخترم تو هدیه و امانت زیبای خدایی که به ما ارزانی داشته و نمی دونیم چطور شکریت خدا را به جا آوریم به  خاطر این نعمت قشنگ.ما همه منتظر اومدنت هستیم هستی مادر... و اینگونه فصل نو آغاز شد..   زیبای من.. می خواهم از این پس برایت بنویسم از خودم و مهربانم و انتظارمان برای آمدنت.چه حس قشنگی.تا مادر نشی نمی فهمی.تو قرار است بیایی و بشوی ثمره این عشق خدایی...
7 آذر 1390

درباره تو

درباره تو..   می خواهم از فرشته ای بنویسم که تازه متولد شده...از خاطرات خوشی که نازگلم خودش برایمان ثبت کرده.می نویسم تا بماند.نعناوریحون خوش آمدی...  ...
7 آذر 1390