ستایش عسلیستایش عسلی، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

زندگی مامان و بابا:ستایش عروسک

دی دی..

1391/2/28 2:34
436 بازدید
اشتراک گذاری

داشتم تو آشپزخونه ظرف میشستم..

مثل همیشه اومدی به پاهام دست گرفتی و پاشدی..

تو اون چشای نازو معصومت نیگا کردم و بهت لبخند زدم و..

دامنمو گرفتیو تکون دادی و گفتی :"دی دی"..

نمیدونی چقد جا خوردم از این کلمت!

بدون اینکه شیر آّبو ببندم ,بغلت کردم و رو سینم فشارت دادم و غرق در بوست کردم..

همینطوری به لباسم چنگ میزدیو میگفتی"دی دی"!

ای خدا عشق این زبون کوچولوتم که امروز بهم میگفت:"مانی".

ستایش نمیدونی چه جیملی شدی دخترم.

چند روزیه,وقتی شیر میخوری دقیق تر بهت نیگا میکنم.آخه شال دیگه همین موقع باید از شیر بگیرمت.

خیلی سخته.آخه چطوری؟من با شیر خوردن تو آرامش پیدا میکنم.

نمیتونم تصور کنم که تو دیگه شیر نخوری و وابستگیت به من کم بشه.

من میخوام تا همیشه همینطور به هم نزدیک باشیم.در حد یه نفس!

خدایا دلم گرفت!کاش تا ابد بچه ها مثل بچگیشون بودن.

کاش شیرخوارگیمونو یادمون میموندتابیشتر قدر مادرمونو میدونستیم.مگه چی میشد خدا؟

دلم می خواد  اون نگاه گیراودلبرشو موقع شیر خوردن,که زل میزنه تو چشام و قدر شناسی تو چشاش موج میزنه رو همیشه داشته باشم.

کاش میشد به همین وضوح و شفافیت برای همیشه مثل یه عکس نگهش داشت؟

ولی مطمئنم که نگاه بچه همیشه برای پدرو مادر همینه.

به امید روزای خوب آینده.

این 11 ماه با همه خاطرات شیرین با تو بودن گذشت..

باید قدر این 33 روزه باقی مونده تا سالروز شکفتنت روبدونم.

تو هنوز نوزاد منی و من هنوز فرصت دارم که عاشقی کنم با تو دخترک کوچکم!

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

مامان اندیا
29 اردیبهشت 91 2:13
خدا کوچولوی نازتو برات نگه داره عزیزم میبوسمت خاله جون
هدی مامان مبین
30 اردیبهشت 91 19:59
واییییییییی مریم چه قشنگ گفتی...اره کاش یادمون میموند...کاش یه عکس زنده همیشه داشتیم از این لحظه....ولی... فعلا لذت ببر... ببوس سادات کوچولو رو