قبل از تولد..
روزهای قبل از تولدت.. روزهای پر از خاطره های شیرین.. پر از حس انتظار..انتظاری شیرین ولی خیلی سخت.. دو سال پیش در ست در همین روز من و همه ی فامیل انتظار دیدن روی ماهتو میکشیدیم.. وبابایی این حسو تنهایی تو غربت تجربه میکرد.. با رفت و آمدای مکررش..و پیامکها و تماسای پی در پی ..خودشو قانع میکرد.. دلم پر میکشید تا در آغوش بگیرمت و آروم بگیرم.. اون روزهایی که هزار تا شاید تو ذهنم بود.. شاید این شکلی باشه..شاید خیلی تپل باشه..شاید لاغر باشه..شایدسفید باشه..شاید سیاه باشه.. ولی آخرش میگفتم هر چی باشه ..فقط باشه.. هر چی باشه..هر جور باشه..فقط زود بیاد تو آغوشم.. بیاد و بشه بهانه ی مادری کردنم.. دختری بشه واسم لطیف تر ...
نویسنده :
مامان مریم-بابا حجت
11:44