دوری از تو..
دوری از تو ؟مگه میشه؟
حتی یه لحظه...خدایا خیلی سخته
وقتی میزارمت خونه مامانی(تا حالا 4 دفعه شده)و میرم بیرون دل تو دلم نیست که زودی برگردم و غرق
دربوست کنم. مست بشم از بوی خوش تنت و بوی شیر دهنت.عاشقشم ستایش.
توی بازار همش چشمم دنبال لباسای بچه گونس .مغازه های بزرگ با لباسای کوچولوی نیم وجبی و
دامنای چین چین و تاپای رنگارنگ که دلم می خواد همشونو واسه دردونم بخرم از همه رنگاش آخه
سفیدبرفیه من همه رنگی بهش میاد و هر چی تنش میکنه مثل عروسکا میشه فداش بشم..
همیشه وقت غذا خوردن شما بیداری و سر سفره هستی ...
وای روزی که تو خواب باشی و نباشی .انگار من و بابایی یه چیزی گم کردیم و بدون هیچ حرفی غذامونو
میخوریم و خدا خدا میکنیم که تو بیدار بشی ,بیای و دنیامونو دوباره رنگی کنی همه زندگیم!
دوری از تو محاله مامان..
بدون تو میمیرم..
خدایا خودت ستایشمو حافظ باش این گل همیشه بهارم رو!