18 ماه..

خدایا 18 ماه؟؟؟؟!!!!

18 ماهه شدی..باورم نمیشه..بزرگ شدی..خانوم شدی..

لحظه لحظه به تماشا نشستم..ثانیه ثانیه لمس کردم..احساس کردم با تمام وجود..بزرگ شدنتو..خدا رو

شکر..

خدارو شکر که بهم فرصت داد ثانیه ثانیه ی این روزا در کنارت باشم و لحظه ای ازت غافل نباشم..

همیشه با هم بودیم..تو بازیات شریک بودم..تو خنده هات شریک بودم..تو گریه هات..تو پیشرفتات و بالندگیت

..تو بیماریات..هر چنداصلا دلم نمیخواد هیچ وقت مریضیتو بیبنم....هزاران بار شکر..

خدایا بهم فرصت و لیاقت بده تا آخرش باهاش باشم..خدایا تنها خواهشم ازت اینه..میخوام بیبنم ..عاشق

همه ی روز های رفته و نیامدم..

دومین یلدای زندگیت هم گذشت و تو درست در همین شب 18 ماهه شدی..

هندونه ی شیرین زندگیم یلدات مبارک..

وقتی واسه دایی جون تزیینات شب یلداشو انجام میدادیم که واسه نامزدش ببریم..همش میگفتم کی

باشه واسه دخمل من شب چله ای بیارن..به امید اون روز..

میخوام باشم که واست سنگ تموم بزارم نفسم..من و بابایی با هم..واسه نازگلمون