ستایش عسلیستایش عسلی، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

زندگی مامان و بابا:ستایش عروسک

7 ماه زندگی ما رو شیرین کردی..

1391/1/24 10:17
928 بازدید
اشتراک گذاری

و 7 ماهه که به زندگی ما شور دیگه ای دادی و زندگیمونو شیرین تر از قبل کردی عشق کوچولوی من.تو بهترین هدیه خدایی و بی نهایت شاکر خداییم به خاطر دادن تو به ما...

و عکسای 7 ماهگی نفسمون..

 

 

 وکارهایی که تو این ماه انجام میدادی:

 (٦ماه و ٣ روزگی)چندوقتیه من و بابایی که یه خورده با هم بلندتر حرف میزنیم یا با هم شوخی میکنیم تو فکر میکنی داریم با هم دعوا میکنیم و شروع میکنی به گریه کردن .خداااااااااااا قربون دخترم بشم !و تازه وقتی به شوخی با هم دعوای زرگری میکنیم(واسه اینکه ببینیم عکس العنل تو چیه)اول میخندی بعد که میبینی جدیه لب ورمی چینی و گریه میکنی نفسم.

واما امشب!اولین چهار دست وپا رفتنت(٦ماه و ١٠ روزگی)واسه اولین بار چند قدم اومدی جلو با اون دست و پاهای کوچولوت من و بابا هم کلی ذوق کردیم و قربون صدقت رفتیم.نمیدونی که چقد شیرینه پیشرفت بچتو ببینی .حالا وقتی خودت مامان بشی میفهمی عزیزتر از جونم!

(6ماه و 18 روزگی)چندروزیه یادگرفتی همش میگی(ابووووووووووو)خیلی باحال میگی.ولی امروز شدیدتر میگفتی و لبات میدی بیرون به حالت غنچه و میگی (ابوووووووووه)انقد ناز میشی که دلم میخواد بخورمت نه تنها من هر کسی که این حالتتتو میبینه دلش واست غش میره فینگیلی من!(عکسشم بالا هست)مخصوصا وقتی ناراحتی و به نشان اعتراض این حرکت انجام میدی به شدت .فعلا این کارو یادگرفتی و چند تا مفهوم داره:عصبانیت.خوشحالی.وقتی چیزی ازمون میخوای...

هفته پیش رفتیم مشهد خونه مامانی و اونجا خیلی سر به سرت میذاشتن و زینب دختر خاله زهرا هم بود کلی شیطون تر شدی .دیگه نصف راهی که می خواستی بری چهار دست و پا می رفتی و نصف سینه خیز.بس که اونجا ابوووووووووووو کرده بودی زینبم از تو یاد گرفته بود.

دس دسی :بهت میگیم دس دسی تند تند دستاتو به هم می زنی ولی هنوز صدا نداره وقتیم که زیاد ذوق میکنی به جای دست زدن دستاتو میزنی رو پاهات خوشگل مامان .این کارم خونه مامانی یاد گرفتی.

ات کردن:تا میگیم ات تند تند میزنی رو دستمون و می گی (ات ات ات ات)البته با آهنگ خودت.قربون دستای کوشولوت بشم من.

جشن هفت ماهگیتو خونه باباجون گرفتیم و بابا حجت جون زحمت شام کشید و منم واست کیک پختم .خونواده آقا جون و خاله زهرا هم بودن تو جشن کوچولوی دخملم.بابایی واست یه بادبادک گرفته بود که با گاز هلیوم پر شده بود و همیشه تو هوا بود تو هم خیلی دوسش داشتی .همش تو دستت بود وبه هیچکس نمیدادیش.(6ماه و 27 روزگی)دیگه به طور کامل چهار دست و پا میری و دیگه سینه خیز نمیری عسل طلا.بعضی وقتا دست میگیری به مبل و هر جایی که بتونی و بلند میشی .حتی وقتی من و بابایی وایستادیم به پاهای ما دست میگیری و پا میشی نفس من.

لطفا بقیه عکسهارو در ادامه مطلب ببینید

 

 

 

 

 

 

 

 

این دیگه چیه؟؟؟؟؟؟؟

ای با با خجالتم ندین!!!!

آقا خروسه بیا بیبنم در چه حالی؟

ای وای به اینجا دست بگیرم نیوفتم!!

 

اینم زینب دختر خاله مامان..

ستایش و شیطنتاش خونه مامان گلی

یه میز در سایز خودش پیدا کرد

و حتی به وسایلای رو هوا هم رحم نکرد

و داخل حمام..

این بادکنک هلیومیو بابایش واسه جشن 7 ماهگیش خرید و ستایش خیلی دوستش داشت

آماده رفتن به ددر!

و یه عکس برفی!

دخمل شکلات خور من

 

عروسک مامان

 

ستایش و عروسکی که لباسشو گرفته!ههههههههههه.لباسه به دخمل من بیشتر میاد ها!

حرکتی که ستایش تو این ماه یاد گرفت.حالت عصبانی(بوووووووووو)

ب

ستایش و لگن توپ!!!

ستایش حسنی می شود!!

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

مامانی درسا
17 اسفند 90 13:28
وای مامانی این دخمله چقده شیرینه . مرسی اومدین پیش ما . با افتخار شما لینک شدین دوست من . بازم میلم پیشتون .
مامان دينا
20 اسفند 90 13:43
عزيسم ماشالله چه دخمل نانازي دارين خدا حفظش كنه من با افتخار شما رو لينك كردم خوشحال ميشم اگه شما هم منو لينك كنيد تا بيشتر با همديگه در ارتباط باشيم dinanafasam-niniweblog.com
شهراد شیر کوچولو
20 اسفند 90 21:39
چقد با نمککککککککککککککککککککککک لینک شدی ستایش... عروسک