باباجون..ماماجون..
شیرین زبون مادر..همه رو دیوونه کردی با این بلبل زبونیت..
وقتی به بابا(بابای من) میگی باباجون..از ته دلش و با ذوق فراوون میگه: جون باباجون..به مامان فاطمه
میگی:ماما جون..میگه : عمر ماماجون..
شیرینی بیشتر به این بود که این چیزارو من بهت یاد نداده بودم..باور کن خودت اولین دفه گفتی
و دیگه شدن باباجون و ماما جون تو..
وقتی منو صدا میزنی و دیر جوابت میدم به جای اینکه عصبانی بشی..ملوستر میشی..بهم میگی: مامان
مَیَمِ تایش(مامان مریم ستایش)..و اگه بازم جواب ندم..میگی:ماما مَیَم جون تایش..آخ دلم میخواد همونجا
جونمو قربونت کنم عروسک دوست داشتنی من..
خوب مامان جون این کارا رو میکنی منو تحریک میکنی که دیر جوابتو بدم مهربونم..
عاشق مهربونیاتم..وقتی خودتو بهم میچسبونی غرق بوسم میکنی..عاشق نازو ادای دخترونتم..وقتی
میگم ناز بیار واسه مامان.. خودتو لوس میکنی و عشوه میای واسم..
خدایا عاشقتم..دختر دوست داشتم..ولی فکر نمیکردم دیوونه وار عاشقش بشم..