زندگی مامان و بابا:ستایش عروسک

شیرین زبون مادر..همه رو دیوونه کردی با این بلبل زبونیت.. وقتی به بابا(بابای من) میگی باباجون..از ته دلش و با ذوق فراوون میگه: جون باباجون..به مامان فاطمه میگی:ماما جون..میگه : عمر ماماجون.. شیرینی بیشتر به این بود که این چیزارو من بهت یاد نداده بودم..باور کن خودت اولین دفه گفتی و دیگه شدن باباجون و ماما جون تو.. وقتی منو صدا میزنی و دیر جوابت میدم به جای اینکه عصبانی بشی..ملوستر میشی..بهم میگی: مامان مَیَمِ تایش(مامان مریم ستایش)..و اگه بازم جواب ندم..میگی:ماما مَیَم جون تایش..آخ دلم میخواد همونجا جونمو قربونت کنم عروسک دوست داشتنی من.. خوب مامان جون این کارا رو میکنی منو تحریک میکنی که دیر جوابتو بدم مهربونم.. عاشق مهربونی...

چند وقتی ست که تو میشماری.. یک ..دو..تِ.. از پله ها که میریم پایین با هم میشماریم.. یک..دو..تِه..تار..پنج..نُه..دَه..و صدای قهقه ی شیرینت.. و دوباره و دوباره..  و من عاشق شیرین زبانیهای تو..  

میای بغلم..دستتو میزاری رو سینم..میگی جی جی اَه اَه..دلم میلرزه..دوباره بغض..دوباره بوس باران کردن تو.. خیلی این روزا واسم سخته..آخه دارم از شیر میگیرمت..تو زندگیم هیچ مرحله ای به این سختی نبوده واسم.. چند روزه که همش بغض دارم..دلم واست کبابه.. دو سه هفته قبل از عید شروع کردم به کم کردن وعده های شیرت..موفق شده بودم تا ساعت 4 بعد از ظهر بهت شیر ندم..خیلی خوب بود..ولی.. عید که رفتیم مسافرت تو خیلی وابسته شدی..دیگه از غذا افتاده بودی..وقتی برگشتیم مادر جون گفتن از شیر بگیرش..خیلی ضعیف شده بچه..مجبور شدم عشق مامان..مجبور شدم یه دفه بگیرمت از شیر..اون روز از صبح تا شب شیر نخوردی..تقریبا یه ساعت بهانه گیری کردی..ولی بعد خوب شدی.....

با اون زبون شیرینت واسه مامان شعر میخونی..چیزی که همیشه آرزوشو داشتم.. وقتی میدیدم یه نی نی داره شعر میخونه قند تو دلم آب میشد.. و حالا کوچولوی نازنازی من میخونه واسه مامان... مامان میگه: یه توپ دارم         ستایش : گیلگیلیه (قلقلیه) سرخ و سفید و                                اَبیه (آبیه) میزنم زمین                        ...

دختر برگ گلم..بزرگ شدی..اونقد که مفهوم خیلی چیزا رو میفهمی.. مفهوم بالا ..پایین.. توتو بالا..بالا رو نیگاه میکنی..رو اپن میشینی..از دستت چیزی میوفته..ماما اوتاد پایین (مامان اوفتاد پایین) مفهوم بزرگ و کوچیک..کنترل کوچولو..ستایش کوچولو..بابا بزرگولو..ماما بزرگولو.. مفهوم اینطرف و اونطرف..مداد رو بده..اونطرفته مامان..سریع اونورتو نیگاه میکنی.. مفهوم دور و نزدیک..و خیلی چیزای دیگه.. با این شیرین کاریات دل مادرانه ی منو هر روز و هر ثانیه شاد میکنی.. باورم نمیشد دختری داشته باشم که انقد شیرین و فهمیده باشه.. کسی نیست که با تو برخورد نداشته باشه و نگه ..چه دختر فهمیده ای دارین.. ماشاالله..لاحول و لا قوت الا بالله.. اگه بهت یه د...

دوباره بوی عید میاد و دخمل من داره وارد ماه تازه میشه.. دختر بهاری من دومین بهارشو میخواد تجربه کنه.. پارسال کوچولو بودی..نمیتونستی راه بری.. امسال راه میری..میدوی..حرف میزنی..و خیلی کارای جدید یاد گرفتی.. .....

تازگیا یاد گرفتی بپر  بپر کنی و برقصی..عاشق این مدل رقصتم.. ما اسمشو گذاشتیم رقص پا.. با اون پاهای کوچولوت میرقصی و دستای نازتو تو هوا میچرخونی.. و دل میبری از همه ی جمع.. اغراق نمیکنم عسلم..تا حالا نشده که کسی بی تفاوت از کنرت بگذره.. هر جا که میریم واست ذوق میکنن..همه هم یه جمله میگن : خداااااااا چقد نازه.. تو ناز نازیه منی کوچولوی بهشتی..دختر پاک و معصومم عاشقانه میخوامت..بدون منت..

کنجکاوی کودکانت به سوال کردن رسیده نفسم.. بازی این روزای ما شده پرسش و پاسخ.. به همه چی اشاره میکنی و میپرسی چیه؟ و من مشتاقانه جواب میدم.. مثلا به مبل اشاره میکنی میگی چیه؟میگم: مبل..میگی: ها.. به میز اشاره میکنی ..چیه..میگم: میز ...میگی : آرههههه..منظورت اینه که درست گفتی مامانی..الهی قربونت بشم که منو مورد آزمایش قرار میدی عروسک دوست داشتنی من.. وقتی من جلوی سیستمم ..میای موسو میگیری و باهاش کار میکنی..همه دکمه های صفحه کلیدو میزنی و به مانیتور نگاه میکنی که ببینی چه تغییری میکنه زرنگ خانوم من.. عروسکاتو رو پات میزاری و تکون میدی..میبریشون پارک تاب تاب و سرسره..

و بازم یه ماه دیگه... نه به همین سادگی..با کلی دلبری و شیرینی عسل بانو.. 20 ماه!!!!نه باورش سخته...به همین زودی شدی 20 ماهه.. عزیزتر ازجونم دیروز رفته بودی کنار منحنی قد..شدی 86..به یاد روزای اول تولدت افتادم..51 سانت بودی..وقتی رو منحنی نیگاه کردم..دلم ریخت..اصلا باورم نمیشد که تو انقد کوچیک بودی..خدای من قدرتتوشکر.. بهت گفتم ستایش تو انقدی بودی..کوچولو..با اون لبای قشنگت خندیدی و گفتی: توتولو!!!!!؟؟؟ آره مامان کوچولو..خیلی کوچولو..ولی حالا خانوم شدی.. کارایی میکنی از سنت بزرگتر.. وقتی صدام میزنی و میگی :مامان مَیَم (مامان مریم) دلم میخواد بمیرم واست.. خیلی شیرینه این لحن صدا زدنت فرشته کوچولو..به باباییم میگی : بابا جَت...